سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سپاسگزاری دانشمند بر دانشش، به کار بستن و بذل آن به اهلش است . [امام علی علیه السلام]

یا فاطمه زهرا (س)


اى على که جمله عقل ودیده اى ----- شمه اى واگو از آنچه دیده

اى تیغ حلمت جان ما را چاک کرد ----- آب علمت خاک ما را پاک کرد

 بازگو اى باز عرش خوش شکار ----- تا چه دیدى این زمان از کردگار

 چشم تو ادراک غیب آموخته ----- چشمهاى حاضران بردوخته

راز بگشا اى على مرتضى ----- اى پس سوء القضا حسن القضا

چون تو بابى آن مدینه علم را ----- چون شعاعى آفتاب حلم را

 باز باش اى باب , بر جویاى باب ----- تا رسد از تو قشور اندر لباب

 باز باش اى باب رحمت تا ابد ----- بارگاه ما له کفوا احد ((1))

همراه با پیامبر(ص )

نخستین توصیه

هنگامى که آیه (وانذر عشیرتک الاقربین ) ((2)) بر رسول خدا(ص ) نازل گردید, آن حضرت مرا به حضور طلبید وفرمود: عـلى ! از من خواسته شده که بستگانم را به پرستش خداى یکتا دعوت کنم واز عذاب الهى برحذر دارم . از طـرفـى , مـى دانم که اگر این ماموریت را با آنان در میان بگذارم پاسخ ناگوارى دریافت مى کنم . به این جهت در انتظار فرصتى مناسب دم فرو بستم تااینکه جبرئیل فرود آمد وگفت : اى مـحـمـد! اگـر مـامـوریت خود را انجام ندهى به عذاب الهى مبتلا خواهى شد (اکنون از تو مى خواهم که مقدمات آن را فراهم کنى ) براى این کار یک صاع طعام (تقریبا سه کیلو گندم ) تهیه کـن وبـا افـزودن یـک ران گوسفند بر آن غذایى طبخ کن وقدحى نیز ازشیر پر کن , آنگاه پسران عبدالمطلب را گرد آور تا من با ایشان گفتگو کنم وماموریت خویش را به آنها ابلاغ نمایم .
مـن آنـچـه حـضـرت دستور داده بود, فراهم کردم وسپس فرزندان عبدالمطلب را به مهمانى او فـراخـوانـدم . آنـهـا چـهل مرد بودند. در میان آنها عموهاى پیغمبر(ص ):ابوطالب , حمزه , عباس وابولهب نیز حضور داشتند.
به دستور رسول خدا(ص ) سفره گسترده شد وغذایى را که تهیه کرده بودم , آوردم .چون بر زمین نـهادم رسول خدا(ص ) تکه اى گوشت برگرفت وبا دندانهاى خود تکه تکه کرد ودر اطراف ظرف غذا ریخت , سپس فرمود: به نام خدا برگیرید و(بخورید).
پس همگى خوردند (وسیر شدند) چندانکه دیگر نیازى به خوراکى نداشتند.
مـن هـمـین قدر مى دیدم که دستها (ى بسیارى ) به سوى غذا دراز مى شود واز آن مى خورند (اما چیزى از غذا کاسته نمى شود!).
بـه خدایى که جان على به دست اوست , (اشتهاى ) هر یک از آنان چنان بود که مجموع غذاى طبخ شده تنها جوابگوى یک نفر از آنها بود, نه بیشتر.
رسـول خـدا(ص ) فـرمـود ظـرف شـیر را نیز بیاورم . آنان همگى نوشیدند وسیراب شدند.به خدا سـوگـنـد قـدح شـیـر گـنـجـایـش خـوراک بـیـش از یـک نفر را نداشت . (اما همگى به برکت رسول خدا(ص ) از نوشیدنى وخوراکى بى نیاز گشتند).
پـس از صرف غذا, همین که رسول خدا(ص ) خواست با ایشان سخن بگوید, ابولهب پیشدستى کرد وگفت : چه شدید, جادویتان کرد؟
! با سخنان ابولهب , (مجلس از آمادگى افتاد و) مهمانان متفرق شدند وپیغمبر(ص ) باایشان سخنى نگفت .
بـامـداد روز بـعـد, رسول خدا(ص ) به من فرمود: على ! (دیدى که ) این مرد با گفتارخود بر من پیشدستى کرد وپیش از آنکه من سخنى بگویم جمعیت را پراکنده ساخت . تو امروز نیز مانند دیروز عمل کن وآنان را دوباره دعوت کن .
مـن نـیـز بـنا به دستور آن حضرت غذایى تهیه کردم وآنها را گرد آوردم پس از صرف غذا, رسول خدا(ص ) سخن خود را آغاز کرد وفرمود: اى فـرزنـدان عبدالمطلب ! به خدا سوگند, من در میان عرب جوانى را سراغ ندارم که براى قوم خود, چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام , آورده باشد. من براى شماسعادت ونیکبختى دنیا وآخـرت را آورده ام وخـدا بـه من دستور داده است تا شما رابدان فرا خوانم . اینک کدامیک از شما حاضر است مرا در این ماموریت یارى رساند تابه پاداش آن , برادر من و وصى وجانشین من باشد؟
(پـاسـخـى از بـسـتگان پیامبر(ص ) شنیده نشد و) ناباورانه از حرف او سرباز زدند ومن که آن روز کوچکترین آنها بودم (برخاستم و) گفتم : اى پیامبر خدا(ص ) من کمک کار شما در این ماموریت خواهم بود.
رسول خدا(ص ) (که چنان دید) دست بر گردنم نهاد
((3)) وگفت : بـراسـتـى کـه ایـن است برادر و وصى وجانشین من در میان شما, وشما از او حرف شنوى داشته باشید وپیرویش کنید.
آن گروه برخاستند ودر حالى که مى خندیدند به (پدرم ) ابوطالب گفتند: تو را مامور کرد که از پسرت فرمان برى و از وى اطاعت کنى !.
عن علی بن ابی طالب (ع ) قال : لما انزلت هذه الایة (وانذر عشیرتک الاقربین ) على رسول اللّه (ص ) دعانى فقال : یا علی ! ان اللّه امرنى ان انذر عشیرتک الاقربین فضقت بذلک ذرعا وعلمت انی متى انادهم بهذا الا مر ار منهم ما اکره , فصمت حتى جاءنى جبرئیل (ع ) فقال یا محمد! انک ان لم تفعل ما امرت به یعذبک ربک فاصنع لنا صاعا من الطعام واجعل علیه رجل شاة واملا لنا عسا من لبن ثم اجمع بنى عبدالمطلب حتى اکلمهم وابلغهم ما امرت به ففعلت ما امرنى به ثم دعوتهم وهم یومئذ اربـعـون رجـلایـزیـدون رجـلا او یـنـقـصونه وفیهم اعمامه ابوطالب وحمزة والعباس وابو لهب , فـلمااجتمعوا الیه دعا بالطعام الذى صنعت لهم فجئت به فلما وضعته تناول رسول اللّه (ص )بضعة مـن اللحم فشقها باسنانه ثم القاها فى نواحى الصحفة ثم قال : کلوا باسم اللّه فاکلواحتى ما لهم الى شـى ء مـن حـاجـة و ایـم اللّه الـذى نـفـس عـلى بیده ان کان الرجل الواحد منهم لیاکل ما قدمته لـجـمیعهم , ثم قال : اسق القوم یا على ! فجئتهم بذلک العس فشربوا منه حتى رووا جمیعا و ایم اللّه ان کـان الـرجـل مـنهم لیشرب مثله فلما اراد رسول اللّه (ص ) ان یکلمهم بدره ابو لهب الى الکلام فقال : لشد ما سحرکم صاحبکم فتفرق القوم ولم یکلمهم رسول اللّه (ص ) فقال لى من الغد, یا على ! ان هـذا الـرجـل قد سبقنى الى ماسمعت من القول فتفرق القوم قبل ان اکلمهم , فعد لنا القوم الى مـثـل مـا صنعت بالامس ثم اجمعهم لى ففعلت ثم جمعتهم , ثم دعانى بالطعام فقربته لهم , ففعل کـما فعل بالامس فاکلوا حتى ما لهم بشى ء حاجة ثم قال : اسقهم فجئتهم بذلک العس فشربوا منه جـمـیـعاحتى رووا ثم تکلم رسول اللّه (ص ) فقال یا بنى عبدالمطلب انى و اللّه ما اعلم ان شابافى الـعـرب جاءقومه بافضل مماجئتکم به انى قدجئتکم بخیر الدنیا والاخرة و قد امرنى اللّه ان ادعوکم الـیه فایکم یوازرنى على هذا الامر على ان یکون اخى و وصیى و خلیفتى فیکم ؟
فاحجم القوم عنها جمیعا و قلت انا, - و انى لاحدثهم سنا و ارمصهم عینا واعظمهم بطنا واحمشهم ساقا, -
((4)) انا یا رسـول اللّه اکـون وزیرک علیه فاعاد القول فامسکوا واعدت ما قلت , فاخذ برقبتى ثم قال لهم : هذا اخـى و وصیى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعوا. فقام القوم یضحکون و یقولون لا بى طالب : قد امرک ان تسمع لابنک و تطیع . ((5))

درخت پرنده

من با رسول خدا(ص ) بودم هنگامى که گروهى از سران قریش نزد وى آمدند وگفتند: - مـحـمـد! تـو ادعاى بزرگى کرده اى که نه پدرانت چنان ادعایى داشته اند ونه کسى از خاندانت (ایـنـک ) مـا پیشنهادى داریم اگر آن را پذیرفتى مى دانیم که تو پیامبر وفرستاده خدایى واگر از انجام دادن آن درماندى مى فهمیم که توجادوگر ودروغگویى .
حضرت در پاسخ فرمودند: چه مى خواهید؟
گفتند: از این درخت بخواه که با ریشه هاى خود از جا کنده شود ودر مقابل تو بایستد.
- هـمـانا خدا بر هر کارى تواناست پس اگر خدا براى شما چنین کرد آیاحاضرید ایمان بیاورید وبر وحدانیت حق شهادت دهید؟
- آرى - من آنچه را مى خواهید به شما نشان خواهم داد, هرچند بخوبى مى دانم که شما به خیر وصلاح باز نـمـى گـردیـد وبـلکه در میان شما کسانى را مى بینم که در چاه افکنده شوند
((6)) وکسانى که گروهها را به هم پیوندند وسپاه برضد من بسیج نمایند. آنگاه فرمود: اى درخـت , اگـر تـو به خداوند وروز جزا ایمان دارى ومى دانى که من فرستاده خدایم پس (هم اینک ) به فرمان خدا از جا درآى وبا ریشه هاى خود, در برابر من بایست .
سوگند به خدایى که پیامبرش را به حق مبعوث فرمود (دیدم که ) درخت باریشه هایش از جا کنده شـد وهـمـچون پرنده اى بال وپر زنان در حالى که صداى سختى از آن شنیده مى شد آمد تا مقابل رسـول خـدا(ص ) ایـستاد.شاخه بلندش را (همچون چترى ) بر رسول خدا(ص ) گسترد وپاره اى ازشاخه هایش را هم بر دوش من نهاد ومن در سمت راست آن حضرت (ایستاده ) بودم .
مشرکان پس از دیدن (این معجزه ها) از روى برترى جویى وگردنکشى گفتند: بگو که نیمى از آن به سمت تو آید ونیمى بر جاى خود بماند.
- حـضـرت بـه درخـت چـنین فرمان داد ونیمه درخت رو به سوى او نهاد باپیش آمدنى شگفت تر وبانگى سهمگینتر چنانکه گویى مى خواست خود رابه رسول خدا(ص ) بپیچد.
سپس باز آنان از روى سرکشى وناسپاسى گفتند: این نیمه را بگو که به سمت نیمه خود رود چنانکه پیشتر بود.
حضرت همان فرمود که قوم خواستند. سپس درخت باز گردید.
من گفتم : اى فـرسـتـاده خدا! من نخستین کسى هستم که به تو ایمان مى آوردونخستین فردى هستم که اقـرار واعتراف مى کند به اینکه درخت آنچه رافرمودى - به فرمان خدا - انجام داد تا پیامبرى تو را تصدیق وگواهى کند وگفته تو را بزرگ دارد.
مشرکان قریش (با کمال بى شرمى ) گفتند: نـه بـلـکـه او(ص ) سـاحـرى است دروغگو وتردستى است چابک . آنگاه (درحالى که به من اشاره مى کردند) گفتند: آیا کسى جز این , تو را تصدیق خواهد کرد؟
! قال على (ع ):... لقد کنت معه (ص ) لما اتاه الملا من قریش فقالوا له : یا محمد انک قدادعیت عظیما لـم یدعه آباؤک ولا احد من بیتک ونحن نسالک امرا ان اجبتنا الیه واریتناه علمنا انک نبى ورسول وان لم تفعل علمنا انک ساحر کذاب فقال (ص ) لهم :وما تسالون ؟
قالوا: تدعو لنا هذه الشجرة حتى تـنـقـلـع بـعـروقها وتقف بین یدیک فقال (ص ): ان اللّه على کل شی ء قدیر فان فعل اللّه ذلک لکم اتـؤمنون وتشهدون بالحق ؟
قالوا: نعم . قال : فانى ساریکم ما تطلبون وانی لاعلم انکم لا تفیئون الى خیر وان فیکم من یطرح فى القلیب ومن یحزب الا حزاب .
ثـم قـال (ص ): یـا ایتها الشجرة ان کنت تؤمنین باللّه و الیوم الاخر و تعلمین انى رسول اللّه فانقلعى بـعـروقـک حـتى تقفى بین یدى باذن اللّه , و الذى بعثه بالحق لانقلعت بعروقها وجاءت و لها دوى شـدیـد و قصف کقصف اجنحة الطیر حتى وقفت بین یدى رسول اللّه (ص ) مرفرفة و القت بغصنها الاعلى على رسول اللّه (ص ) و ببعض اغصانها على منکبى و کنت عن یمینه (ص ) فلما نظر القوم الى ذلک قالوا - علوا و استکبارا - فمرهافلیاتک نصفها و یبقى نصفها, فامرها فاقبل الیه نصفها کاءعجب اقـبـال و اشـده دویـافکادت تلتف برسول اللّه (ص ) فقالوا - کفرا و عتوا -: فمر هذا النصف فلیرجع الـى نـصفه کما کان , فامره (ص ) فرجع , فقلت انا: لا اله الا اللّه انى اول مؤمن بک یا رسول اللّه و اول مـن اقـر بـان الـشـجرة فعلت ما فعلت بامر اللّه تعالى تصدیقا بنبوتک و اجلالا لکلمتک فقال القوم کـلـهـم : بـل سـاحـر کـذاب عـجـیـب الـسحر خفیف فیه و هل یصدقک فى امرک الامثل هذا؟
! (یعنوننى )....
((7))

راى نهایى

قـریش پیوسته درصدد کشتن رسول خدا(ص ) بود وبراى رسیدن به این هدف راههاى مختلف آن را به شور مى گذاشت وهر بار نقشه اى را تجربه مى کرد وتصمیمى اتخاذ مى نمود.
تا آنکه در آخرین نشستى که در دار الندوه
((8)) داشتند, ابلیس ملعون درقیافه مرد یک چشم از تیره ثقیف (مقصود مغیرة بن شعبه است ) در آن مجلس شرکت جست با حضور او اطراف وجوانب قـصـه واحـتـمـالات مـوجـود, بـدقـت بـررسـى شـد. سرانجام به اتفاق آرا بر آن شدند تا براى از میان برداشتن پیامبر خدا(ص ) باید از هر تیره قریش یک نفر به همکارى دعوت شود وسپس همگى بـا شـمـشیرهاى برهنه وهماهنگ بر او حمله برند ودرجا خونش را بریزند وبا این کار (گذشته از ایـنـکـه از وجـود او آسـوده خـواهـند شد) موضوع خونخواهى او نیز بکلى پایمال خواهد شد, چرا که اولیاى دم قادر نخواهند بود که با همه تیره هاى قریش درگیر شوند. ازسوى دیگر قریش نیز به خـاطـر حـمـایت از افرادش , از تسلیم وتحویل خاطیان ممانعت خواهد کرد. در نتیجه درخواست قصاص وخونخواهى بستگان پیامبر(ص ) بى پاسخ خواهد ماند.
فـرشته وحى فرود آمد وپیامبر خدا(ص ) را از تصمیم قریش آگاه ساخت وحتى جزئیات این نقشه را که در چه ساعتى ودر کدام شب خواهد بودفاش ساخت واز او خواست تا در آن شب , شهر مکه را به سمت غار ثورترک گوید....
قال على (ع ):... فان قریشا لم تزل تخیل
((9)) الاراء و تعمل الحیل فى قتل النبى (ص )حتى کان آخر مـا اجتمعت فى ذلک یوم الدار - دار الندوة - وابلیس الملعون حاضر فى صورة اعور ثقیف فلم تزل تضرب امرها ظهرا لبطن حتى اجتمعت آراؤها على ان ینتدب من کل فخذ من قریش رجل ثم یاخذ کل رجل منهم سیفه ثم یاتى النبى (ص )وهو نائم على فراشه فیضربوه جمیعا باسیافهم ضربة رجل واحد فیقتلوه فاذا قتلوه منعت قریش رجالها ولم تسلمها فیمضى دمه هدرا فهبط جبرئیل (ع ) على الـنـبـى (ص )فـانـبـاه بـذلـک واخبره باللیلة التى یجتمعون فیها والساعة التى یاتون فراشه فیها وامره بالخروج فى الوقت الذى خرج فیه الى الغار. ((10))

شب حادثه

رسول خدا(ص ) مرا نزد خویش فراخواند وفرمود: مـردانـى از قـریش در اندیشه قتل من نقشه کشیده اند. تو امشب در بستر من بخواب تا من از مکه دور شوم که این دستور خداست .
گفتم : بسیار خوب اى فرستاده خدا! چنین خواهم کرد. سپس در بستر اوجاى گرفته وخوابیدم .
پیامبر خدا(ص ) در بگشود واز منزل خارج شد.مشرکان در اطراف خانه او, در پى اجراى نقشه پلید خود به انتظار سپیده صبح کمین کرده بودند. رسول خدا(ص ) با تلاوت این آیت : (وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون )
((11)) .
از مقابل چشمان باز وخیره آنها به سلامت گذشت .
در بـین راه با ابوبکر که به انگیزه خبرگیرى از منزل خارج شده بود, برخوردمى کند چرا که او از توطئه قریش آگاه گشته بود! رسول خدا(ص ) وى را باخود همراه ساخت .
پس از طلوع فجر, مشرکان به درون خانه یورش آوردند. آنها ابتدا مرا با آن حضرت اشتباه گرفتند.
اما پس از اینکه من از جاى برخاستم ودر مقابلشان فریاد کشیدم , مرا شناختند وگفتند: على !؟
گفتم : آرى , على هستم .
- پس محمد کجاست ؟
- از شهر شما خارج شده .
- به کجا؟
- خدا مى داند.
سپس آنها مرا رها کردند ودر جستجوى رسول خدا(ص ) خانه را ترک گفتند.
در بـیـن راه بـه ابـوکرز خزاعى که در ردیابى وشناسایى جاى پاى اشخاص مهارتى بسزا داشت , برخورد مى کنند و از وى مى خواهند تا در یافتن رسول خدا(ص ) آنها را یارى دهد.
ردیـاب , ابـتدا جاى پاى آن حضرت را که در خانه اش وجود داشت (به عنوان نمونه ) شناسایى کرد وسـپس گفت : این جاى پاى محمد است به خداسوگند این قرین همان قدمى است که در مقام ابـراهیم هست .
((12)) اوپس از شناسایى به تعقیب پرداخت ودنبال اثر پاى پیامبر(ص ) را گرفت تـارسید به همان مکانى که ابوبکر با رسول خدا(ص ) همراه شده بود. آنگاه گفت : شخصى از اینجا به محمد(ص ) پیوسته واو را همراهى کرده است واین جاى پا مى رساند که آن کس باید ابو قحافه یا فرزند او ابوبکرباشد! خزاعى به نشانى آن آثار, راه غار را پیش گرفت ورفت تا به غار رسید که دیگر اثرى از جاى پا نبود.

ادامه دارد...

پاورقی:

1- مثنوى معنوى , دفتر اول
2-
سوره شعراء (26): 214: خویشان نزدیک خود را (از عذاب الهى ) بترسان .
3- در نـقل دیگر آمده است که این دعوت تا سه نوبت تکرار شد ودر هر بار تنها على (ع ) بود که به نداى رسول خدا(ص ) پاسخ مثبت داد. (بحار, ج 18, ص 179).
4- ایـن تـعـابـیـر کـنـایـه از کودکى ونوجوانى حضرت است ومقصود معناى لغوى وظاهرى آنها نیست ,چنانکه از بیان علامه مجلسى (ره ) در پایان حدیث استفاده مى شود.
در خـصـوص جـمـلـه اعـظـمهم بطنا گفتنى است که بزرگى شکم نمى تواند از خصوصیات کودکان باشد. از این روى احتمال تصحیف در روایت داده مى شود. به نظر مى رسد که متن صحیح حدیث اخمصهم بطناباشد,یعنى لاغرترین آنها بودم از حیث شکم . و احمشهم ساقا هم مى تواند قرینه خوبى براین معناباشد.
و اخمصهم را نساخ به سادگى به اعظمهم تبدیل مى کنند.
عـلامه سید محسن امین در اعیان الشیعه , ج1 , ص 336 گفته است :از روایت استفاده مى شود که بـسـاط مـهمانى در خانه ابوطالب بوده است وبدون شک على (ع ) این کار را با اجازه و رضایت پدر انجام داده است .
5- تـاریـخ طـبرى , ج 2, ص 62 و63, شرح نهج البلاغه , ج 13, ص 210, اعیان الشیعه , ج 1, ص 361, بحار, ج18 ,ص 191, الغدیر, ج 2, ص 324.
6- اشـاره بـه کـسـانـى اسـت کـه در جـنگ بدر شرکت کردند و بر روى پیامبرخدا(ص ) شمشیر کشیدندوسپس به دستور حضرت اجساد آنان در چاههاى بدر افکنده شد.
7- نهج البلاغه , بخشى از خطبه قاصعه , اعلام الورى , ص 22, بحار, ج 14, ص 476 و ج17 , ص 389.
8- مرکز اجتماع سران قریش در دوره جاهلیت .
9- در مصادر این گونه نقل شده , اما ظاهرا صحیح آن تجیل است .
10- اختصاص , ص 165, خصال , ص 415, بحار, ج 19, ص 46.
11- از پـیـش و پس , (راه خدا را) بر آنها بستیم و بر چشمشان هم پرده افکندیم که هیچ (راه حق را) نبینندسوره یس (36): 9.
12- مـوضـوع جـاى پـاى آن حضرت , گذشته از اینکه بسیار مستبعد مى نماید, در روایات دیگر و منابع اولیه تاریخى نیامده است .

 

 



محسن ::: دوشنبه 85/10/18::: ساعت 2:49 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 21
کل بازدید :28349
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<